استبداد و عشق
در یکی از آخرین یادداشتهایم از رابطه «استبداد» و «فاجعه» نوشته بودم. (اینجا) اندکی از آن یادداشت گذشته بود کهاندک اندک پازلهای ساختاری داستان «شهرزاد» برای بینندگان تکمیل میشد و من را به این فکر فرو برده بود که فتحی، فیلمساز عاشقانه ها، این بار روی رابطه عشق و استبداد دست گذاشته و به طرز آشکاری هویت عشق ستیز استبداد را آنگونه که پیش از این، شاملو سروده بود، تصویر کشیده است. هر دو سوی این ارتباط در همان قسمت نخست به خوبی نمایان شدند و شاید برای نخستین بار، تصویر نسبتا واضح تری از آنچه در «روز» 28 مرداد در خیابانهای تهران گذشته بود، ارائه کرد. اما اصل مطلب... مایه اصلی داستان شهرزداد چنین است: بزرگ آقا، به عنوان نماینده تیپ محافظه کار، امر به ختم شیدایی فرهاد و شهرزاد نمایندگان تیپ اصلاح-گر و انقلابی داستان می دهد و نهایتا آنچه به وقوع می پیوندد، حاصل اراده اوست. اوست که میتواند هر جنایتی انجام دهد، و خود را منجی بیگناهانی نشان میدهد که در مخمصه افتاده اند!
واقعیت این است که استبداد، حتی در روایت اقتصادی «سن» هم از آنجا که با سوءتدبیر، همراه است ممکن است به هرگونه امیدی (از جمله عشق) پایان بخشد. بارها و بارها به این اندیشیدم که این ماجرا را چگونه میتوان نوشت؛ تا این که یادداشتی از پرویز امینی خواندم. ایشان را نمیشناسم اما در سایتها به عنوان جامعه شناس، از او یاد کرده اند. این نیز در خاطرم هست که میدانید جز در یکی دو مورد (مثلا برای نمایان کردن رویکردهای حقوقی بین المللی بعضی چهره های شاخص مثل رئیس جمهور یا وزیر خارجه)، هرگز یادداشتی که از طرف نویسنده «به منظور انتشار در وبلاگ» نوشته/ارسال نشده باشد را بازنشر نمیکنم؛ اما این بار ماجرا متفاوت است: یک نفر پیش دستی کرده و قبل از من و حتی شاید با نگاهی کاملتر، به موضوع مورد اشاره پرداخته است و ترجیح میدهم همان مطلب را با خوانندگان به اشتراک بگذارم. این یادداشت در سایتهایی چون نسیم و تسنیم منتشر شده است که متن آن را از وبسایت شخصی نویسنده گرفته ام که بدون نقد و روتوش در ادامه مطلب میخوانید:
1) مجموعه شهرزاد که تاکنون ده قسمت آن از طریق نمایش خانگی در معرض دید و رؤیت مردم قرار گرفته است، توانسته است مخاطبان قابل توجهی را به خود جلب کند. حسن فتحی بعد از تجربههای موفق در شب دهم، پهلوانان نمیمیرند، میوه ممنوعه و مدار صفر درجه در سریال سازی برای تلویزیون، تجربه جدیدی را در کار نمایشی انجام داده است که ارزش گفتگو و تأمل دارد.
2) البته الان درباره کلیت و همه ابعاد مجموعهای که تنها 10 قسمت آن دیده شده است، نمیتوان اظهار نظر کرد اما به نظر میرسد مرکز ثقل درام شهرزاد در همین ده قسمت قوام پیدا کرده و قابل تشخیص است. بنابراین در این نوشتار به توضیح هسته مرکزی داستان بسنده میکنیم و انشاالله اگر مجالی بود بعد از پایان نمایش همه قسمتهای شهرزاد، درباره کلیت آن و دیگر ابعاد ناگفتهاش صحبت خواهیم کرد.
3) به نظر میرسد هسته مرکزی قصه شهرزاد، تقابل و تعارض «استبداد» در برابر «عشق» است. در واقع در شهرزاد، بزرگ آقا (علی نصیریان) «استبداد» و شهرزاد (ترانه عیدوستی) «عشق» را نمایندگی میکنند. به زبان درام، بزرگ آقا «ضد قهرمان» و شهرزاد «قهرمان» قصه حسن فتحی است.
4) یکی از نوآوریهای دراماتیک شهرزاد، قرار دادن عشق در برابر استبداد است. در حالیکه در سنت مألوف همواره استبداد در برابر آزادی ترسیم میشده است. در واقع حرف شهرزاد در نفی استبداد این است که استبداد تنها به نفی آزادی به عنوان دغدغه یک گروه انتلکتوئل نمیانجامد بلکه دامنه هجوم و تخریب استبداد تا عمومیترین علایق همه انسانها و در عین حال خصوصیترین تجربه یک فرد در زندگیاش یعنی عشق گسترده است. در واقع به نظر میرسد فتحی در شهرزاد میخواهد استبداد را با عشق نفیکند و آزادی را با عشق توجیه کند. «شب دهم» فتحی نزدیک به چنین مضمونی را با خود دارد. استبداد زمانه با مخالفت در برگزاری مراسم تعزیه به عنوان یک امر مذهبی که شرط قبول درخواست عاشقانه جوانی جاهل مسلک به نام حیدر خوش مرام از سوی یکی از شاهزادگان قجری است، مانع وصال این دو است.
5) تیتراژ فیلم نیز ما را به چنین مضمونی رهنمون است. کل لوکشین قصه شهرزاد در تیتراژ، زیر آب نشان داده میشود و نام شهرزاد در عمیقترین جای این محدوده آبی یعنی کف آن حک میشود. شهرزاد استعارهای از شهرزاد قصه هزار و یک شب است و قرار است قصه استبداد را اما آن بخشی که تاکنون دیده نشده است (زیر آب) که اتفاقا عمیقترین بخش آن نیز هست را روایت کند. این بخش عمیق و نادیده و روایت ناشده، تقابل استبداد با عشق است. سکانس پایانی قسمت پنجم، سکانس اعلام پایان عشق ورزی و جدایی شهرزاد از فرهاد در کافه نادری است. شهرزاد به دلیل تهدیدی که بزرگ آقا متوجه جان فرهاد کرده، تصمیم به انصراف از این عشق میگیرد تا فرهاد زنده بماند. تصویر اسلوموشن و چشمهای اشکبار شهرزاد و فرهاد در خروج از کافه نادری و حرکت در دو مسیر جدا از هم با اضافه شدن ترانه محسن چاوشی، سرکوب عشق توسط استبداد را با همه وجود به مخاطب منتقل میکند.
6) یکی دیگر از نوآوریهای دراماتیک در قصه شهرزاد، به نمایش درآوردن تقابل و تضاد «انواع» استبداد در برابر «انواع» عشق است. بزرگ آقا انواع استبداد و شهرزاد انواع عشق را در این قصه نمایندگی میکنند. یک وجه از استبداد که بزرگ آقا آن را نمایندگی میکند، «مرد سالاری» است. در مرد سالاری، استبداد و «آمریت» مرد نسبت به زن مورد توجه قرار میگیرد. بزرگ آقا به شهرزاد که برای زدن آمپول به منزل وی رفته است، به اعتراض میگوید که چرا تو اصرار داری ادای مردها را در بیاوری؟!! یا برای زنها سه قسم کار قائل میشود که یکی فرزند به دنیا آوردن و دیگری اداره مطبخ و... یا به پدر شهرزاد (جمشید) میگوید سطح سواد لازم برای زنان، تا حدی است که به جای انگشت زدن بتوانند امضاء کنند و یا اسم خود را بنویسند و بیشترش را مصیبت میداند (شهرزاد دانشجوی پزشکی است). یکی دیگر از مظاهر استبداد که در بزرگ آقا نمادسازی شده است، «پدرسالاری» است که دامنه آمریت در آن به مجموعه خانواده تسری پیدا میکند. این بزرگ آقاست که برای دختر خود (شیرین) و حتی برای برادرزاده خود (قباد) در مهمترین مسائل زندگی آنها یعنی ازدواج و ازدواج مجدد تصمیم میگیرد. «پدرخواندگی» صورت سوم استبداد است که نصیریان در قصه شهرزاد ایفای نقش آن را برعهده گرفته است. در پدرخواندگی، دامنه این آمریت بزرگ آقا و اطاعت دیگران گستردهتر است و علاوه بر بخشهای زیردست و عمال او تا جمشیدها و هاشمها و خانوادههایشان سرایت دارد. اما چهره چهارمی از استبداد که در بزرگ آقا در شهرزاد دیده میشود، استبداد سیاسی است که دامنه آمریت را تا همه جامعه میگستراند. البته تا قسمت دهم، بزرگ اقا از چهرههای پشت صحنه استبداد سیاسی است که کودتای 28 مرداد و بازگشت و تثبیت استبداد را رقم زده است و مهمترین نمادهای استبداد سیاسی یعنی نظامیها (تیموری) را نیز زیر تیول تصمیمات خود دارد.
7) مردسالاری، پدرسالاری، پدرخواندگی و استبداد سیاسی، چهار وجه استبداد است که در کاراکتر بزرگ آقا (علی نصیریان) صورتبندی شده است و همانطور که نصیریان خود نیز گفته است، بزرگ آقا در این درام به صورت شخصیت آفریده شده است و با تیپهای شناخته شده از استبداد که عمدتا یک وجههایاند یا پدرسالار یا مردسالار یا مستبد سیاسی و... هستند، متفاوت است. در واقع علی نصیریان در شهرزاد دیگر بار فرصت پیدا کرده است که توانایی بازیگری خود را در اجرای چنین نقش پیچیدهای آشکار سازد.
8) در برابر، شهرزاد شخصیتی است که نماد انواع عشق است که زیر هجوم سرکوب استبداد (بزرگ آقا) از آنها محروم شده یا خواهد شد. عشق شهرزاد و فرهاد، یکی از انواع عشق است که فتحی در قسمتهای نخست بر آن متمرکز است اما آمریت بزرگ آقا آن را به عشقی نافرجام تبدیل میکند. رابطه شهرزاد و قباد که با ازدواج تحمیلی بزرگ آقا بر آنها آغاز شد و به طور طبیعی در ابتدا با امتناع طرفین روبرو بود، اما به تدریج به عشق قباد به شهرزاد و دست کم نه عشق اما علاقه شهرزاد به قباد تبدیل شد نیز مورد هجوم آمریت بزرگ آقا قرار گرفت. قباد باید 6 روز هفته پیش دختر بزرگ آقا و به اصطلاح همسر اولش شیرین میبود و تنها یک روز هفته در کنار شهرزاد میماند. این تصمیم آمرانه بزرگ آقا حتی در شرایطی که شهرزاد باردار شده بود، تا قسمت دهم پابرجا بود. عشق شهرزاد به خانواده، خصوصا پدر نیز یکی دیگر از انواع عشق بود که زیر چکمه آمریت بزرگ آقا رنگ باخت و به تقابل این دو با یکدیگر کشید. عشق مادری به فرزند با توجه به بارداری شهرزاد، شکل دیگری از عشق است که با توجه به قرائنی که کارگردان در اختیار بیننده شهرزاد قرار داده است مانند دیالوگی که در آن بزرگ آقا به دخترش شیرین قول میدهد که فرزند به دنیا آمده از ازدواج قباد و شهرزاد را در اختیار او قرار دهد تا بزرگش کند، در قسمتهای آینده از سوی بزرگ آقا سرکوب خواهد شد.
9) دو خلاء در شهرزاد و کار حسن فتحی البته تا ده قسمتی که از سریال دیده شده است، وجود دارد. یکی سکوت درباره نقش عنصر خارجی در تثبیت استبداد در ایران خصوصا این که محور داستان از کودتای 28 مرداد سال 32 است که به نوعی بازگشت و تثبیت استبدادی است که دولتهای آمریکا و انگلیس نقش درجه اول در آن تحت عنوان عملیات آژاکس داشتند. دومین خلاء، خلاء نیروهای مذهبی است که همواره در تحولات صد و اندی سال گذشته، اگر نگوییم پرقدرتترین ظرفیتهای اجتماعی، دست کم از پرقدرتترین و موثرترین نیروها در مواجهه با مسایل ایران از تحریم تنباکو تا مشروطیت تا ملی شدن صنعت نفت تا 15 خرداد تا خود انقلاب اسلامی و حوادث بعد از آن داشتهاند. مجموعه شهرزاد البته تا ده قسمتی که عرضه شده است، در این باره نیز کاملا ساکت است. مذهب برای هر دو قطب ماجرا چه طبقه سنتی اشرافی (بزرگ آقا و دخترش) و چه طبقه تحصیل کرده (فرهاد و شهرزاد و...) مثل برگزاری سفره بی بی نور شیرین دختر بزرگ آقا یا تلقیهایی که مادر شهرزاد دارد، یک امر درحاشیه است و مرجعیتی در مناسبات و تصمیمگیریهای آنها ندارد.