در رگ تاک

یادداشت ها و آثار امیر مقامی

در رگ تاک

یادداشت ها و آثار امیر مقامی

در رگ تاک

با قرآن

* یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ
اى داوود ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم پس میان مردم به حق داورى کن و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به در کند در حقیقت کسانى که از راه خدا به در مى‏روند به [سزاى] آنکه روز حساب را فراموش کرده‏اند عذابى سخت‏خواهند داشت

ص / 26

بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

محمّد (ص) و جهانشمولی «حق» و «انسان»

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۰۲ ب.ظ

یکی از مهمترین فصلهای زندگی پیامبر اسلام، پیش از بعثت، مشارکت ایشان در پیمانی به نام «حلف الفضول» است. تا جایی که به خاطر دارم، نظر به ماهیت این پیمان، اغلب نویسندگان تاریخ اسلام از ان به عنوان «پیمان جوانمردان» یاد کرده اند و بعد ماهوی آن را بر بعد شکلی اش برتری بخشیده اند. اینک در این یادداشت میخواهم ارزش و اهمیت شکلی این پیمان را که در نام اصلی آن «فضول» و نه نام ترجمه ای «جوانمردان» نهفته است بیان کنم؛ زیرا اغلب درباره ارزش ماهوی این پیمان سخن گفته شده است و آن عبارتست از حمایت تعدادی از جوانمردان مکه از ضعفا و تلاش برای احقاق حق آنها.

به اعتقاد من، ماجرای حلف الفضول را حتی می توان یکی از نقاط عطف تاریخ حقوق بشر و روابط بین الملل ماقبل مدرن تلقی کرد و در ادامه این اهمیت را شرح می دهم. ماجرای حلف الفضول به طور خلاصه عبارتست از این که فردی «بیگانه» یعنی «وابسته قبیله غیرمتعاهد» در مکه مورد اجحاف قرار می گیرد و تنها به علت روابط قبیله ای و عشیره ای حاکم بر مناسبات حقوقی، علیرغم استحقاق عرفی و وجدانی که دارد، موفق به کسب حق خود نمی شود. به عبارت دیگر، ساختار قبیله ای سبب می شود، تنها کسانی از حمایت قانونی برخوردار شوند که یا عضو قبیله خودی باشند یا عضو قبیله های هم پیمان، اما مرد «زبیدی» این ماجرا نه هم قبیله «عاص به وائل» بود و نه از قبایل همپیمان. لذا او تنها به این خاطر که یک «خارجی» و بیگانه محسوب می شود، از حقوق مشروع خود محروم شود.

پس از اطلاع تعدادی از جوانان – که به گواهی نویسندگان تاریخ و قول منتسب به پیامبر گرامی اسلام، ایشان نیز یکی از آنان بوده است – پیمانی در منزل عبداله بن جدعان منعقد می شود که به موجب آن، طرفین پیمان شامل سران بعضی قبایل، متعهد می شوند اجازه هیچگونه زورگویی را ولو در قبال «بیگانگان» ندهند.

حال بازگردیم به تاریخ روابط بین الملل! تاریخ روابط بین الملل عمدتا مملو از «غیرت» و «دشمن انگاری» و نفی حق برای بیگانگان است. یونان باستان، با ساختار حکمرانی متکثّر در دولت-شهرها اولین نمادهای «ملیّت» را تصویر می­کند و مصادیق خودی­ها و بیگانه­ها بر اساس معیار «شهروندی» تشخیص داده می­شوند؛ هرچند تمییز شهروند و غیرشهروند نیز صرفاً بر اساس معیارهای خاک و خون نبوده و عوامل شخصی مبتنی بر شرافت، جنسیت و جایگاه اجتماعی اشخاص نیز در آن مؤثر بوده است. با این اوضاع، نحوه رفتار با بیگانگان به یک عامل اساسی بستگی دارد و آن این که بیگانه، شهروند یکی از دولت-شهرهای یونانی باشد.

در امپراطوری روم، همانگونه که کدنویسی و تدوین مقررات – از جمله کد ژوستی­نین – رونق گرفت، مذهب به قوانین و فرمانروایان، مشروعیت می­بخشید؛ و گرچه تفکیک امر سیاسی از امر مذهبی، تئوریزه می­شد، برتری کلیسا بر سلطنت همچنان پذیرفته شده و همین عنصر مذهب، به منبع «غیرت» یا «غیریت­سازی» تبدیل شد؛ تا جایی که آغازیدن جنگ­های صلیبی، نقطه اوج غیرت مذهبی در چگونگی ارتباط با بیگانگان بود.

این روند در میان مسلمانان نیز با غیرت مذهبی و تفکیک سرزمین ها و اشخاص بر اساس مذهب آنها ادامه یافت. در عصر دولتهای پساوستفالیایی نیز غیرت ملّی و تفکیک خودی و بیگانه بر اساس عنصر «تابعیت» استمرار یافت و در نتیجه حتی پیش بینی «حقوق اساسی» و «حقوق شهروندی»، اعتباری «جهانشمول» نداشت. به عبارت دیگر، حق ناشی از شهروندی بود و نه ناشی از کرامت انسانی و در نتیجه، بیگانگان اصولا از بسیاری حقوق محروم می شدند. آنچه این روند را عملاً پس از رنسانس تغییر داد «اعلامیه حقوق بشر و شهروند» انقلاب فرانسه بود. این اعلامیه در قرن هجدهم بر خلاف منشور کبیر انگلیسی ها، داعیه ای جهانی داشت. تأثیرگذاری این رویه در سطح بین المللی تا 1945 به تعویق افتاد و برای اولین بار در منشور ملل متحد، تعبیر «حقوق بشر» فارغ از همه تعلقات نژادی، ملی، مذهبی و... به کار رفت و در نتیجه تلاش های پس از تصویب منشور، «اعلامیه جهانی» حقوق بشر از دولتها میخواست حقوقی را برای «همه» آحاد «بشر» فارغ از ملیت آنها محفوظ دارند و نهایتا با تصویب میثاقهای حقوق بشر در دهه 60 میلادی، این حقوق اعتبار قانونی بین المللی یافت و حتی ماده 13 میثاق حقوق مدنی و سیاسی به طور خاص به حقوق بیگانگان متذکر شد.

خلاصه آن که تا پیش از تحولات حقوق بشری میانه قرن بیستم که حق آحاد بشر به مثابه تعهد حقوقی بین المللی بر دولتها تکلیف شد، بیگانگان از حقوق شهروندان برخوردار نبودند مگر در صورت وجود یک معاهده: وضعیتی مشابه مکه پیش از حلف الفضول.

در واقع حلف الفضول، نه پیمان جوانمردان است نه پیمان فضیلت – که در ماهیت البته چنین هست – بلکه پیمان بیگانگان و حمایت از بیگانگان است و «فضول» در اینجا به معنی ثالث و غریبه و بیگانه است؛ همانگونه که عقدی که توسط غیرمالک منعقد شود را «عقد فضولی» می گویند. آنچه در حلف الفضول روی داد؛ نه فقط تلاش برای احقاق حق است که پیامبر به آن افتخار میکند؛ بلکه پیش بینی حق برای «غیر» است؛ والا ظاهرا در همان مکه هم قواعد حقوقی درباره بیع و جبران خسارت به قدر کافی وجود داشته است و حلف الفضول اجازه می دهد این قواعد به نفع بیگانگان نیز مجری گردد و این اتفاق در نظام حقوقی مکه که به سان یک «حقوق عمومی خارجی» مبتنی بر معاهدات میان قبایل است، یک انقلاب محسوب می شود. به گمانم اگر این انقلاب، پیش از بعثت روی نداده بود، محمّد (ص) در مقام پیامبری نیز در چهارچوب آموزه های قران که به طور کلّی – فارغ از برخی شرایط استثنایی ناشی از نظام بردگی شبه جزیره عربستان - مؤید برابری حقوقی انسانها در معاملات است، نسبت به آن اقدام می کرد. حلف الفضول در ساختاری قبیله ای، به حق و فرد انسانی، چهره ای جهانشمول بخشید و گمانم این بیش از هر چیز دیگری مایه مباهات محمد (ص) بود که فرمود: «در خانه عبداللّه بن جدعان شاهد پیمانی بودم که اگر همه شتران سرخ موی را به من دهند، دوست ندارم به آن خیانت کنم و اگر امروز هم مرا به [مانند] آن دعوت کنند، می‌پذیرم.»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">