نامه پنجم برای صهبا
صهبای عزیز
دختر شیرین لبخندم
سلام
روزت مبارک. روز دختر بر تو دختر خوبی که همیشه میخواهی خوب باشی، مبارک باشد. میخواهم به قدر سواد کمی که دارم درباره دختر بودن با تو صحبت کنم. راستش را بخواهی، فرقی ندارد؛ دختر یا پسر همیشه با انتظارات و توقعاتی روبرو هستند که اگر خوب به هرکدامشان نگاه کنی، بار سنگینی از مسئولیت را احساس خواهی کرد. هر جامعهای بسته به فرهنگ و رسوم و بعضاً رسوبات سنتش، نقشهایی از دختر یا پسر انتظار دارد و در جامعه ما هم همین است. البته این را بگویم که در تقویم ما روز پسر وجود ندارد و این موضوع این نامه نیست!
این روزها صحبت از دخترها زیاد است: دخترهای ایران. این روزها بحث درباره دخترکی به نام آتنا است که رفت آب بنوشد و برنگشت... داستان غمانگیزی است. گفتمان رسمی هم مثل همیشه این است که: بزهدیده مقصّر است! و با این گفتمان عقبافتاده بزهدیدهشناسی اولیه، خشونتهای جسمی علیه کودکان و زنان، تأیید و تکثیر میشود. بحث درباره کیمیا است که پس از چند دهه مبارزه دختران ایران برای به رسمیت شناخته شدن حقّ ورزش و سلامتشان، بخت طلای المپیک است و ترخیصش از بیمارستان، همانطور که ما را خوشحال میکند، حتماً بعضی را نگران و مضطرب خواهد ساخت. و البته بحث درباره مریم است که در ابتدای جوانی، وقتی مثل خیلیهای دیگر متوجه شد وطنش گنجایش او را ندارد، ترک وطن کرد. او در مدارس همین کشور درس خواند و بعد به یکی از بزرگترین نوابغ ریاضی جهان بدل شد و آخر سر مسامحهاش بر سر سلامت، جانش را گرفت. میبینی خبرهای دخترها این روزها مثل اغلب خبرها، تلخ است. امّا آنچه تلختر است این است که اکثر ما پدرها و حتی شاید مادرها، ته ذهنمان از همان رسوبات و تیرگیهای به گلنشسته داریم، کلیشههایی درباره دختر و پسر، کلیشههایی درباره «توانستن»، «فرصت» دادن و البته شاید حتّی سرکوب. این کلیشهها هیچ ربطی به ستونهای اصیل فرهنگ و اعتقادات ملّی و مذهبی ما ندارد. اینها نمیدانم از کجا آمده، از ذهنیتهای طبیعی، از تاریخ استبدادی، از استعمار یا از هر جای دیگر؛ به هرحال حدود نیمی از توان توسعه ایران را به سکون واداشته است و بعضاً تئوریزه شده و رنگ و لعاب تقدّس هم گرفته است. من حتی فکر میکنم آقای رییس جمهور هم ته ذهن خودش، چنین کلیشههایی دارد یا شاید آن کسانی که میخواهد برای رأی آوردن کابینه، دلشان را به دست بیاورد. آن رییسجمهور قبلی هم که وزیر زن آورد، مطمئن نیستم هدفش حمایت از توانایی زنان بوده باشد. بعضی مدیران بالادستی، به زنان میدان میدهند چون به اشتباه تصوّر میکنند آنان زیردستانی آرامتر هستند که اهداف اجرایی و اداری مدیران را بهتر و بدون کمترین مخالفت به اجرا میگذارند و همین که اندکاندک مخالفتها را دیدند، شاید آشفته شوند.
کلیشههایی که گفتم، نقش مخرّبی در تشکیل هویت فردی ما دارند، توان ما را هدر میدهند، فرصتها و استعدادهای ما را میسوزاند، روابط اجتماعی ما را تخریب میکند. این که هنوز نتوانستهایم کلیشههای نامربوط را بشکنیم و مدل مناسبی جایگزینش کنیم نباید مانع اندیشیدن درباره آینده باشد. نمیخواهم و نمیتوانم نصیحتی بکنم درباره دختر بودن یا دختر خوبی بودن. فقط میخواهم روزی را ببینم که دختران ایران، بدون محدودیتهای غیرضروری که گاه از سوی کلیشهها و گاه از سوی خودشان به آنها تحمیل میشود و بدون توجّه به حاشیهها و موضوعات کوچک، خود را به ساختارهای کلان جامعه مشغول سازند، زیبایی را بیش از صورت در سیرت خویش بسازند و همانطور که پسران باید در نقشهای خانوادگی خود، فعّال باشند آنها نیز ضمن ایفای نقشهای خانوادگی، برای توسعه ایران کمر همّت ببندند و برای روزها و سالهای بعد، توشههای عظیم از خوشههای کوچک بسازند که دختران و پسران، همه «فرزندان این سرزمین» هستند.