آمره گرایی در حقوق بین الملل
دکتر ممتاز، استاد درس عمومی آکادمی لاهه در سخنرانی خود با عنوان سلسله مراتب نظم حقوقی بین المللی، احتمال تسرّی قواعد آمره به دیگر بخش های حقوق بین الملل را مطرح ساخت، اما در نفی امکان این سرایت نیز سخن گفت. یادداشت حاضر، بخشی از رساله دکتری است با احترام به این استاد بزرگوار تقدیم میشود.
پس از آن که کنوانسیون حقوق معاهدات در 1969 برای نخستین بار در سندی الزامآور به قواعد آمره اعتبار حقوقی بخشید، مبنای الزام این قواعد و آثار ناشی از آن محل بحث قرار گرفت. گرچه اتفاق نظری نسبی در اعتبار ناشی از حقوق طبیعی وجود دارد و در برخی مصادیق همچون اصل وفای به عهد نیز تردید معناداری روا نیست؛ اما این که اثر چنین قواعدی به حوزه حقوق معاهدات محدود میشود یا به دیگر حوزههای حقوق بینالملل نیز تسرّی مییابد، موضوعی نیست که به سادگی قابل حل باشد. طبیعی است که دولتها، محدودیت بیشتر برای خود را نمیپسندند و در نتیجه برای مثال در قواعد مربوط به مصونیت دولت یا صلاحیت مراجع قضایی بینالمللی، دیوان در هر دو قضیه مصونیت صلاحیتی و یرودیا و نیز در دو قضیه تیمور شرقی و کنگو، آثار قواعد آمره را توسعه نبخشید. در قضیه تیمور شرقی، دیوان تأکید کرد که مبنای صلاحیت مراجع قضایی بینالمللی از جمله در چهارچوب ماده 36 اساسنامه، صرفاً رضایت دولتهای طرف اختلاف است و اهمیت یک قاعده حقوقی بینالمللی، فینفسه به دیوان صلاحیت اجباری اعطا نمیکند؛ بنابراین دیوان نمیتواند بدون رضایت دولت ثالثی همچون اندونزی، رأیی صادر کند که در وضع حقوقی او تأثیر بگذارد. این روند در قضیه کنگو علیه روآندا نیز تکرار شد و دیوان علیرغم اصرار کنگو تصریح نمود که ادعای نقض یک قاعده آمره علیه دولت خوانده، بدون رضایت او صلاحیتی برای دیوان ایجاد نخواهد کرد.
در قضایای مصونیت صلاحیتی و قرار بازداشت (یرودیا) نیز دیوان بیان داشت که قاعدهای در حقوق بینالملل قراردادی یا عرفی وجود ندارد که به موجب آن مقامات عالیرتبه دولتی یا شخصیت حقوقی دولت در قبال اتهام نقض قواعد آمره حقوق بینالملل، در دادگاههای داخلی کشورهای دیگر قابل تعقیب باشند. بنابراین دیوان در همه این قضایا، تسرّی آثار قواعد آمره را به دیگر بخشهای حقوق بینالملل، رسمیت نبخشید و چنین چیزی را درنیافت.
برخی همچون دکتر فلسفی نیز با تفکیک مفاهیم حقوقی بطلان و نقض، بر این باورند که تنها اثر قواعد آمره، بطلان یک عمل حقوقی دوجانبه است؛ یعنی این مفهوم صرفاً در حوزه حقوق معاهدات یعنی همانجایی که قانون و قانونگذار یکی است، روی میدهد و قواعد آمره معنایی بیش از این ندارند. لذا در صورتی که دولتی به صورت یکجانبه، عملی مغایر قواعد آمره صورت دهد، آن عمل باطل نیست؛ بلکه به مثابه یک تخلّف، موجب مسئولیت بینالمللی است گرچه این مسئولیت ممکن است شدیدتر از مسئولیت در قبال تخلّف از قواعد عادی باشد. مثلاً وقتی دولتی اقدام به شکنجه میکند، شکنجه او باطل نیست؛ بلکه این یک واقعه حقوقی است و عقلاً قابل بطلان نیست؛ بلکه به عنوان یک نقض، موجب مسئولیت خواهد بود. اما آیا جمع میان بطلان و مسئولیت غیرممکن است؟
برخلاف این نظر و علیرغم توجهات دیوان به تحدید آثار قواعد آمره، به نظر میرسد آینده حقوق بینالملل، محصور ساختن قواعد آمره نیست و این قواعد به سان یک عامل تکثیرشونده میتوانند کل نظام حقوقی را تحت تأثیر قرار دهند. لذا میتوان به تفکیک میان آثار وضعی (قراردادی) و طبیعی این قواعد پرداخت. از حیث اثر وضعی، طبیعتاً موضوع به دو حیطه حقوق معاهدات (طبق کنوانسیون 1969) و نظام مسئولیت بینالمللی (طبق پیشنویس مواد کمیسیون حقوق بینالملل 2001) محدود خواهد بود. این محدودیت ناشی از ذات و جوهر این قواعد نیست، بلکه صرفاً به این علّت است که جامعه بینالمللی، وفاق مصرّحی را بیش از این بیان نداشته است.
از سوی دیگر، اثر طبیعی قواعد آمره ناشی از اعتبار ویژهای است که خود جامعه بینالمللی به این قواعد بخشیده است و در نتیجه اولاً در حقوق مسئولیت دولت تأثیر گذار خواهد بود. بدین شرح که نظام ویژهای در خصوص مسئولیت ناشی از نقض قاعده آمره در طرح 2001 پیشنهاد شده است و دیوان در قضیه دیوار حائل و حتی مصونیت صلاحیتی، تلویحاً این نظام ویژه را مورد تأیید قرار داده است؛ آنجا که حفظ مصونیت آلمان را دلیلی کافی بر مساعدت به حفظ وضع ناشی از نقض قواعد آمره نمیداند و آنجا که همه دولتها را در قبال تعهّد اسرائیل به تضمین رعایت حقوق بشردوستانه در سرزمینهای اشغالی، متعهّد میداند. بنابراین دیوان، نظام ویژه طرح مواد کمیسیون حقوق بینالملل را به رسمیت شناخته است. به موجب این نظام ویژه، نقض قاعده آمره حقوق بینالملل از سوی یک دولت، موجب تعهّداتی ثانویه برای دولتهای ثالث میشود و در نتیجه عدم پایبندی دولتهای ثالث به این تعهّدات مثل تکلیف به عدم شناسایی، تکلیف به عدم همکاری در حفظ وضعیت و تکلیف به همکاری برای پایان دادن به نقض، موجب مسئولیتی ثانویه برای آنها خواهد بود.
ثانیاً گرچه میتوان در بیمعنا خواندن بطلان اعمال یکجانبه دولتها در صورت مغایرت با قواعد آمره تاحدودی همدل بود؛ اما ایضاحی بیشتر نشان میدهد که با همین گزاره نمیتوان تمام صورت مسأله را به دقت روشن کرد. زیرا در درجه اول، به موجب کنوانسیون حقوق معاهدات، دولتها نمیتوانند اقداماتی را که برخلاف حقوق بینالملل انجام میدهند به واسطه استناد به حقوق داخلی (فرضاً مغایر قاعده آمره حقوق بینالملل) توجیه نمایند. پذیرش این قاعده مستلزم آن است که اعمال حقوقی داخلی مغایر قاعده آمره در صحنه بینالمللی، بلااثر باشند. استفاده از لفظ بلااثر، در اینجا همان معنایی را میدهد که واژه بطلان، به ذهن متبادر میسازد. دیوان در قضیه دیالو به خوبی نشان داد که میتواند همچون یک دیوان عالی بینالمللی، تفسیر نامناسب و اجرای نادرست یک قاعده حقوق بینالملل در نظم حقوقی داخلی را بلااثر سازد.
در درجه دوم، باید دید تحلیل اقدامات سازمانهای بینالمللی که مغایر قواعد آمره است را میتوان در چهارچوب اقدامات یکجانبه که بطلانپذیر نیستند، صورت داد یا خیر؟ به نظر میرسد، پاسخ آشکارا منفی است. برای مثال، چنانچه شورای امنیت، تصمیمی برخلاف قواعد آمره حقوق بینالملل اتخاذ کند، این تصمیم فقط موجب مسئولیت شورا است یا میتوان از بطلان آن – صرفنظر از امکان قضاوتپذیری اعمال شورا – نیز سخن گفت؟ هم مواجهه تعارفبرانگیز دادگاه بینالمللی کیفری یوگسلاوی سابق با مشروعیت قطعنامههای شورا در قضیه تادیچ و هم مواجهه ناگزیر دیوان اروپایی حقوق بشر با شکایات شخصی افراد در خصوص اجرای قطعنامههای شورا از جمله در قضایای کادی، البرکات و ندا نشان میدهد که اعمال شورای امنیت را نیز میتوان به سبب مغایرت با قواعد آمره، بلااثر ساخت. برای مثال، دادگاه کیفری یوگسلاوی سابق، در بند 296 رأی تجدیدنظر قضیه تادیچ، شورای امنیت را «با رعایت قواعد آمره حقوق بینالملل»، در تعریف جرایم بینالمللی عرفی برای اساسنامه خود، ذیصلاح میشمارد و گویی این همان نکتهای است که دادگاه در رأی 1995 در خصوص صلاحیت خود در همین قضیه ناگفته باقی گذاشته بود که اختیارات شورای امنیت را باید در چهارچوب منشور ملل متحد و قواعد آمره، محدود دانست.
همین ضرورتها بود که سبب شد کمیسیون حقوق بینالملل در مواد 41 و 42 پیشنویس مواد راجع به مسئولیت سازمانهای بینالمللی، موضوع قواعد آمره را در خصوص سازمانهای بینالمللی نیز مطرح کند و مشابه تعهّدات ثانوی دولتها در طرح 2001، تعهّداتی برای سازمانها نیز متصوّر گردد. به علاوه، ماده 20 طرح مزبور به «رضایت معتبر» به مثابه یکی از موانع مسئولیت سازمان پرداخته است؛ اما ماده 26 طرح بیان میکند که «هیچ چیز در این فصل، مانع از آن نخواهد بود که فعل یک سازمان بینالمللی که مغایر تعهّد ناشی از قواعد آمره حقوق بینالملل عام است، غیرقانونی به شمار آید.» بنابراین نه تنها سازمانها «همچون دولتها»، نمیتوانند در صورت نقض یک قاعده آمره به موانع مسئولیت خود استناد نمایند؛ بلکه به درستی و در چهارچوب منطق و نظاموارگی حقوق بینالملل، کمیسیون توانسته است رژیم قواعد آمره را به اعمال یکجانبه سازمانها تسرّی دهد. بدین صورت که نص ماده 26 صریح است: فعل مغایر قاعده آمره، مطلقاً غیرقانونی (Wrongfull) است و علاوه بر بیاعتباری، موجب مسئولیت. به عبارت دیگر، به اعتقاد این قلم، جمع میان بیاعتباری و مسئولیت، منتفی نیست؛ یعنی یک اقدام ممکن است هم غیرقانونی و باطل باشد و هم موجب مسئولیت و از جمله مسئولیتهای ناشی از آن ممکن است رفع اثر از فعل غیرقانونی باشد یا جبران مادی یا هر شیوه جبرانی دیگر که در مجموع قادر به بازگشت نسبی وضع به قبل از فعل غیرقانونی باشد. غیرقانونی بودن یک فعل سبب میشود، رضایت در برابر آن معتبر (Valid) نباشد؛ و معتبر بودن، یعنی ایجاد آثار حقوقی کردن. آیا نمیتوان گفت، عمل مزبور خود نیز غیرمعتبر (Invalid) و به عبارت دیگر، باطل است و اثر حقوقی ایجاد نمیکند؟ حتی میتوان مدعی شد با توجه به بند 3 تفسیر ذیل ماده 26 طرح 2011 و با عنایت به نص ماده 26 طرح 2001، این موضوع به اعمال «دولتها» نیز سرایت کرده است. به عبارت دیگر، به اعتقاد کمیسیون، مغایرت هر اقدامی – اعم از عمل دولت یا سازمان بینالمللی – با قاعده آمره، حسب اقتضا موجب بیاعتباری آن و نیز زوال قابلیت استناد به موانع مسئولیت (ازجمله رضایت طرف زیاندیده) خواهد بود.
علاوه بر این، نکته حائز اهمیت دیگر، نقش دیوان بینالمللی دادگستری در احراز و شناسایی قواعد آمره حقوق بینالملل است که به موجب ماده 64 کنوانسیون وین به او واگذار شده است. این امر، ممکن است به سبب برخی آثار فرانسبی آراء دیوان – به رغم ماده 59 اساسنامه – حتی اصل رضایی بودن دعاوی بینالمللی را به طور محدود اما در جایی مؤثر و مهم، تحتالشعاع قرار دهد؛ همانگونه که نظرات اختصاصی قضات در قضیه مصونیت صلاحیتی نیز نشان میدهد، راه بر تحوّل در زمینه حقوق مصونیت نیز بسته نیست. همینطور ممکن است دیوان به ناگزیر در چهارچوب تفکیک مسئولیت سازمانهای بینالمللی و دولتهای عضو آنها، در آینده مجبور به قضاوت درباره مشروعیت یا بطلان تصمیمات این نهادها (ازجمله شورای امنیت) گردد.
مجموعه احتمالات و فرضیههای فوق نشان میدهد که در چهارچوب منطق حقوقی، امکان تسرّی قواعد آمره به دیگر بخشهای حقوق بینالملل همچنان میسّر است؛ وانگهی در همان حوزه محدود شناسایی شده نیز سازوکارهای پیشبینی شده به طور بالقوه آثاری فرابخشی خواهد داشت که تمام پیکره نظام حقوق بینالملل را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
نتیجه همه پرسی کاتالونیا چی شد؟