نسبت رالز و مطهری
مقاله «مقایسه دیدگاه شهید مطهری در مورد جهاد و دیدگاه رالز درباره جنگهای حقوق بشری» در شماره یک جلد 7 مجله «حقوق بشر» (بهار و تابستان 1391 – صص 37-25) ارگان مرکز مطالعات حقوق بشر دانشگاه مفید قم منتشر گردیده است. در ادامه مطلب چکیده این مقاله و نتیجه گیری آن را مطالعه می کنید:
مقایسه دیدگاه شهید مطهری در مورد جهاد و دیدگاه رالز درباره جنگهای حقوق بشری
امیر مقامی
چکیده
نسبتی ناخواسته میان نظریه جهاد شهید مرتضی مطهری و جان رالز و مشابهت برخی دغدغه های اجتماعی آنها بهانه ای است برای کنجکاوی در امکان تشابه یا افتراق نظریه این دو در باب مشروعیت جنگ و توسل ابتدایی به زور. در این بررسی به نظر می رسد جهاد بشردوستانه آنگونه که از نامش پیداست سنخیتی با مداخله بشردوستانه دارد؛ با این تفاوت که اولی از منظری ایدئولوژیک و الهی تجویز می شود و دومی از منظر لیبرالیسم اخلاقی؛ گر چه هر دو تقریباً مدعای یکسانی دارند. آیا این تشابه علی الظاهر ناخودآگاه در میان موارد تجویز جهاد در نظریه جهاد شهید مطهری به عنوان یک فقیه فلسفه گرای مسلمان و توجیه جنگ برای مقابله با نقض حقوق بشر در «حقوق ملل» به عنوان مکمل نظریه عدالت جان رالز، به عنوان یک فیلسوف لیبرال کانت گرا نقطه ای مشترک و پیوندی وثیق محسوب می شود؟
واژگان کلیدی
جهاد – تبلیغ دین – حقوق بشر – مرتضی مطهری – جان رالز.
...
نتیجه گیری
شهید مطهری به عنوان فقیه فلسفی گرا ، در مواجهه با یکی از چالشهای حکومت مذهبی در دنیای مدرنی که اصل عدم مداخله و مرزهای سرزمینی بی تردید در روابط بین ملل از اهمیت برخوردار هستند تلاش نموده است این شبهه را که جهاد اسلامی به نقض این اصول و مرزها میانجامد، پاسخی سزاوار گوید؛ چنانکه از حکومت مذهبی نوپای پس از انقلاب اسلامی در ایران رفع اتهام گردد. در نتیجه وی تلاش می کند برای توجیه قاعده جهاد، ضمن حفظ هویت اسلامی خویش و بنیان های نظریه عمومی جهاد، از ادبیات و رویکردی استفاده کند که از حداکثر توازن و خردپذیری در وضع حاضر، برخوردار باشد.
از اینروست که وی در توجیه جهاد، ضمن تمسک به مثال های اولیه، تلاش می کند مبنایی منطقی ارائه دهد و حتی بدون ورود به چالش امکان یا امتناع جهاد ابتدایی در عصر غیبت، به گونه ای سخن می گوید که گویا تمامی ادله جهاد به ماهیت تدافعی آن گواهی می دهند. البته بعید نیست این نگرش وی ناشی از این ایده فقها باشد که به استناد روایتی از حضرت امام صادق(ع) جهاد ابتدایی را در عصر انتظار، واجب نمی دانند و جنگ را فقط در حد دفاع مجاز می شمارند. (ابراهیمی: http://www.rasekhoon.net/article/print-54960.aspx)
لذا جنگ برای اعاده عدالت و رفع ظلم که صراحتاً در ایات شریفه قرآن مورد تأکید قرار گرفته است، نوعی دفاع محسوب می شود. البته این دفاع نه تنها دارای اعتبار اخلاقی است، همچنین به مثابه دفاع از انسانیت است که به دکترین «تعهدات عام الشمول» (Erga Omnes Obligations) پهلو می زند. حتی توجیه جهاد برای رفع مانع تبلیغ دین حنیف نیز با توسل به مفهوم مشابهی یعنی حقوق عمومی انسانی و آزادی معنوی توجیه میشود.
در نقطه مقابل، رالز که «نظریه عدالت» خود را برای یک جامعه داخلی سامان داده بود در اواخر عمر طی مقاله «قانون مردمان» تلاش نمود این نظریه را به روابط میان جوامع داخلی (ملل) تسری دهد و عدم توجه به حقوق بشر در اثر نخست را نیز رفع نماید. وی در تکمیل نظریه خود، نقشی عمده به حقوق بشر محول نمود. البته مصادیق حقوق بشر در دیدگاه رالز الزاماً با مصادیق آن در حقوق بین الملل مدرن یکسان نیست اما در یک شبیه سازی ساده می توان مدعی شد رالز از حامیان سیره در حال ظهور «انسانی شدن حقوق بین الملل» است. همین نگرش وی در کنار سبقه کانتی به پذیرش توسل به تمام ابزارهای ممکن و ضروری از جمله جنگ برای حمایت از حقوق بشر منجر شده است.
رالز هم از منظر اخلاق حق محور کانتی و هم از منظر فایده گرایی (داماتو، منبع پیشین) برای حفظ صلح و امنیت بین المللی (Rawls, 2000: 81) به تجویز مداخلات نظامی برای مقابله با رژیم هایی که آنها را جائر و یاغی می خواند حکم می دهد. به نظر وی صلح میان دموکراسی ها مبتنی است بر ساختار داخلی جوامع دموکراتیکی که دچار وسوسه جنگ نمی شوند؛ جز برای دفاع از خود یا برای مداخله در جوامع ناعادلانه در صورت نقض شدید حقوق بشر. از نظر وی از آنجا که جوامع دموکراتیک دستورگرا (Constitutionalist) از یکدیگر در امان هستند، صلح میان آنها حکم فرماست. (Rawls, op cit: 8) البته در این دیدگاه، اصول بشردوستانه به منظور مداخله ای فی نفسه نافع مورد استناد قرار می گیرد. (Tan, 2005: 709) و فقط رژیم های یاغی هستند که اخلاقاً برای مداخله آسیب پذیرند.(Teson, 2001: 8) هرچند در نگرش کانتی هم جنگ مشروع هم محدودیت هایی دارد مثلاً هدف جنگ باید فقط حفظ صلح باشد و امکان صلح را از بین نبرد.(Amdur, 1977: 453)
در مجموع به نظر می رسد، میان دیدگاههای دو فیلسوف نسبتی ناخواسته و ناخودآگاهانه در خصوص موارد مجاز و مشروع توسل به قوای نظامی مشاهده می شود؛ گرچه به حکم ازلی، یکی چون گلاب، «شاهد بازاری» شده است و دیگری همچون گل، «پرده نشین». هر دو گونه های خاصی از جنگ برای حمایت از مظلومان را بدون در نظر گرفتن حاکمیت ها تجویز می کنند و مباح می شمارند. با این تفاوت آشکار که سرچشمه اندیشه های این دو - گرچه هردو گوشه چشمی به «حقوق طبیعی» در معنای عام آن دارند – از یکدیگر متفاوت است. یکی در چارچوب سنت لیبرال غرب سخن می گوید و دیگری از منظر تکلیف شرعی: یکی حق را محور مداخله می داند و دیگری تکلیف را؛ حق بشری ستم دیدگان و تکلیف شرعی ناظران.